منتشر شده در

برج خاموشان؛ زرتشتیان با مردگان خود چه می کردند!؟

ایران

  • نام
    توحید شعبانلو
  • ویدیو کامل از برج خاموشان



    در حدود نیم قرن پیش، برگزاری آیین مردگان در دخمه های ایران ممنوع شد

    دین زرتشت یکی از قدیمی ترین ادیان توحیدی جهان است که قدمت آن به پیش از مسیحیت، اسلام و حتی یهودیت میرسد. دین زرتشت حدود 3500 سال پیش توسط پیامبر زرتشت در ایران امروزی آغاز شد.

    در حدود 600 تا 650 سال قبل از میلاد، دین زرتشت دین رسمی امپراطوری های ایرانِ پیش از اسلام بوده و زمانی یکی از گسترده ترین ادیان در جهان تلقی میشده است.

    طبق آخرین برآوردها تعداد زرتشتیان حدود 200 هزارنفر اعلام شده که اکثر آن ها در ایران و هند زندگی میکنند. زرتشتیان به خدای واحدی معتقد اند که او را اهورا مزدا یا آفریننده بزرگ دانا مینامند،

    آن ها معتقداند که او جهان را آفرید و به آن موجودیت داد، به گونه ای که کامل و درست باشد.زرتشتیان به اراده آزاد اعتقاد دارند، به اعتقاد آن ها رفتار نیک، گفتار نیک و کردار نیک نیروهای شیطانی را دفع میکنند و بنابراین آن ها را به زندگی کامل و الهی نزدیک میکند.

    به اعتقاد نیاکان طبیعت از 4 عنصر آتش آب خاک و هوا تشکیل شده و انسان پس از مرگ به یکی از این چهار سرچشمه بازمیگردد؛ ایرانیان آتش را ستایش میکردند و خود به دنبال پاکی بودند و مرده آدمی را که ناپاک میدانستند به برج خاموشان میسپردند تا خوراک پرندگان شوند تا ناپاکی اش به آب و خاک بازنگردد.

    هر چقدر که از شهر تفت دور می شدیم به اوج سفرمان نزدیک تر می شدیم . گویی در عمق تاریخ مردگان را در سفر آخرت به برج خاموشان همراهی می کردیم.

    دلبر جان ، زنی زرتشتی که از برج خاموشان قصه ها داشت

    در دامنه کوه عمارتهای خشتی و گلی و یا سنگی به چشم می خورد معروف به "خیله" . دلبر جان ، روزهایی را بخاطر می آورد که لباس سفید بر تن می کردند و بدون هیچ گونه شیون و زاری مردگانشان را تا خیله ها همراهی می کردند. آنها مرگ را پایان زندگی نمی دانستند و اعتقاد داشتند در زمان مرگ تن و جان نابود می شود ولیکن روان و فروهر تا ابد باقی می ماند.

    اتاق زاد و مرگ

    خانواده ی متوفی ، جسد را در اختیار دخمه دار یا سالار قرار می دادند و با خواندن فاتحه ای با مضمون" به روان و فروهر پاک همه درگذشتگان درود باد" آنجا را ترک می کردند ." خیله " ها هر کدام متعلق به یک روستا بود که از هر کدام خرابه ای بیش باقی نمانده بود. در بین این عمارت ها ، دو عمارت مجزا به چشم می خورد که یکی از این عمارت ها متعلق به دخمه دار بود که حق خارج شدن از آنجا به آبادی را نداشت و این سوال برایمان باقی ماند مردی که مردگان را راهی جایگاه ابدی شان می کرد چه شخصیت یا موقعیتی داشت ؟ فردی طرد شده از اجتماع آن روزها یا خود این همراهی را برگزیده بود ؟

    و عمارت دیگر ، شبیه به یک فانوس دریایی ، متعلق به آتش سوزها بود . بعد از اینکه جسد به بالای دخمه انتقال داده می شد ، آتش سوزها با تاریک شدن هوا ، در اتاقی که بالای آن یک پنجره رو به دخمه داشت ، آتش روشن می کردند و آن را تا صبح روشن نگه می داشتند , روی دیوار دخمه پنجره ای کوچک در امتداد پنجره اتاق آتش سوزی قرار داشت که باعث می شد نور شعله های آتش از شب تا صبح به درون دخمه بتابد .

    نمایی از خیله و اتاق اتش سوزی شهر تفت

      افروختن آتش برای این بود که روح متوفی در این سه شب احساس تاریکی و ترس نکند. زیرا زرتشتیان اعتقاد داشتند روح مردگان تا سه شبانه روز در اطراف جسد پرسه می زند و سپس به سوی آسمان می رود.

    پنجره ای که در امتداد پنجره ی اتاق آتش سوزی قرار داشت

    با ترسی عظیم در دلهایمان پا در جاده ی دخمه گذاشتیم. اگر کمتر از ۵۰ سال قبل مرگ به سراغمان آمده بود به جای پیاده رفتن ما هم بر دوش دخمه دار این مسیر سربالایی را طی می کردیم زیرا آن روزها جز او کسی حق ورود به این مسیر را نداشت.

    هر قدمی که بر می داشتم سخنی از " کریستین بوبن " را در ذهنم تداعی می کرد که "مرگ چنان جاده ی تنگ و باریکی دارد که برای گذشتن از آن باید تنها بود"

    سطح داخلی برج خاموشان که تخته سنگ های بزرگی  آن را پوشانده اند

    دخمه دار جسد را به درون دخمه می برد و بر روی زمین می خواباند. در فضایی مدور که مرکز آن گودالی جهت جمع آوری استخوانها و موهای مردگان وجود داشت و جسدها به ترتیب کودکان ،  زنان و مردان دور آن قرار می گرفتند. دخمه دار  کفن مرده ها را باز می کرد و  وبا خروجش ، جسد خوراک لاشخور ها می شد . انتقال مردگان به بلندی و تغذیه لاشخور بخاطر عدم انتشار آلودگی به اطراف و شهرها بود زیرا این پرندگان در همان نقطه از جسد تغذیه می کردند و سیستم عجیب گوارش شان قادر به دفع آلودگی نبود. هنوز پرندگانی در آن حوالی بالای سرمان در پرواز بودند که این صحنه عاقبت اجساد را برایمان قابل لمس می کرد. استخوان های با قیمانده جسد به گودالی وسط دخمه به نام "استودان" منتقل می شد و چند ماه یک بار آهک و گوگرد در آن می ریختند تا استخوان ها بسوزد و به خاکستر تبدیل شود. خاکستر باقیمانده به وسیله آب باران شسته شده و به چهار چاه در چهار طرف پایین دخمه می رفته است. ته چاه ها با شن و ذغال پوشیده بوده که چون دستگاه صافی و پاک کننده برای آب عمل می کرده. و اینگونه بود که آنچه از جسم مردگان باقی می ماند همراه آب تصفیه شده ی باران راهی اعماق زمین می شد.

    طبق اسناد با گسترش شهرها از دهه ی پنجاه برای جلوگیری از انتشار الودگی ، انتقال مردگان به دخمه ممنوع گردید و زرتشتیان نیزمردگان خود را به خاک می سپارند.

    مرگ در سایه نشسته ما را می نگرد

    مواجهه با مرگ در این سفر عجیب به من آموخت که نگریستن به صورت مرگ نه تنها وحشت از مرگ را از بین میبرد بلکه با درک واقعیت زندگی مان و زمان محدودی که در اختیار داریم، تحمل بسیاری از سختی های زندگی را آسان تر می سازد.

    یکی از مهمترین اسنادی که از زمان فعالیت دخمه زرتشتیان در یزد موجود  است بخشی از یک مستند به نام "مستند باد صبا"  که به سفارش حکومت وقت توسط آلبرت لاموریس (Albert lamorisse) در سال ۱۳۴۸ ساخته شده است.

    همچنین عکس هایی از برج خاموشان یزد  که توسط بهمن جلالی ، عکاس ایرانی در دهه ی چهل گرفته شده است موجود است. به دلیل ممنوع بودن ورود  به دخمه نیمه شب طنابی تهیه می کند و پنهانی  با زحمت خود را به بالای دخمه می رساند. در آنجا تا صبح در گوشه ای منتظر می ماند و بعد از روشن شدن هوا عکس گرفته و با رسیدن شب از آنجا خارج می شود.

    دخمه زرتشتیان در یزد | عکاس : بهمن جلالی

    0 دیدگاه

    بارگذاری دیدگاه ها